خوش آمدید!

نام:فاضلِ،محل تولد:لارستان بزرگ؛سن:22؛ تیم مورد علاقه(ایرانی):پرسپولیس؛خارجی : بارسلونا و اینتر (همین)

خوش آمدید!

نام:فاضلِ،محل تولد:لارستان بزرگ؛سن:22؛ تیم مورد علاقه(ایرانی):پرسپولیس؛خارجی : بارسلونا و اینتر (همین)

باید از این زندگی استعفا داد !

باید از این زندگی استعفا داد

خسته شده ام از این زندگی تکراری 

روزها مانند هم تکرار میشوند بدون حتی کوچکترین تغیییر

اینترنت را باز میکنی که سایتهای تازه باز کنی اما با پیغام فیلتر روبرو میشوی و

اتوماتیک وارد سایتهای دلخواه وزارت ارشاد میشوی!

از خانه خارج میشوی که هوایی به سرت بخوردشاید حالت بهتر شود اما  آنطرف خیابان میبینی که دختری را به جرم بدحجابی بر روی زمین میکشندو میبرندحالت بدتر میشود!

میروی چیزی از مغازه بخری و بخوری اما میبینی که قیمتها از دیروز هم گرانتر شده اند وصداهای مردمی که از زیاد شدن قیمتها غرولند میکنند !

میروی دانشگاه اما بر روی شیشه زده اند به جهت اسلامی شدن دانشگاه ها کلاس های پسرها تغییر کرده است و به بعد از ظهر افتاده است !

میروی خانه که ماهواره ببینی تا کمی حوصله ات سرجایش بیاید اما میبینی ماهواره کار نمیکند بعد از رفتن به پشت بام متوجه میشوی نیروی انتظامی با عملیات راپل موقعی که در خانه نبودی دیش ها را جمع کرده اند !

به ناچار تلویزیون را روشن میکنی شبکه یک را میزنی که یک روحانی در روز جشن  از شهادت سخن میکند !

شبکه را فورا" عوض میکنی در حالی که زیر لب به آن روحانی فحش میدهی !

شبکه دو را مبینی که مشتی عمو ها و خاله ها در ریخته اند و مدام قربان صدقه بچه ها میروند وخود را به زمین و هوا میکوبند که بچه های داخل استدیو بخندند اما دریغ از بچه ای که یک خنده از ته دل بکند .

شبکه 3 مدام فیلم های کره ای را پخش میکند که آدمش پرواز میکند وقصه هایش  مربوط به سلسله های قبل کره است در حالی که من از تاریخ کشور خودم خبر ندارم اما میدانم که در چه قرنی کدام سلسله در کره حکمرانی میکرده است !

تلویزیون را خاموش میکنی و زنگی به محمد پسر همسایه میزنی که چند دقیقه ایی سر کوچه بنشینی همین که میخواهی بنشینی گشت انتظامی می آید و تو را مجبور میکند که به خانه برگردی و اگر بار دیگر ببیند سر کوچه نشسته ایی تو را خواهند برد اما نمیگویند کجا؟!

به ناچار باز هم برمیگردی به خانه با خود میگویی کاش سینمای شهرمان باز بود اخر به خاطر پخش فیلم مارمولک سپاه آن را بسته بود و دیگر اجازه ی بازگشاییش را نداد!

دیگر از این زندگی خسته شدی دلت میخواهد از این زندگی لعنتی استعفا بدهی اما مشکلی بزرگ بر سر راهت است و آن هم آن دنیاست که شاید از اینجا هم بدتر باشد پس چاره ایی نداری که بسوزی و بسازی و در اینجا زندگی کنی !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد